آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

جشن شب یلدا و کریسمس

امروز قراره تو مهد شادلین جشن شب یلدا و کریسمس برای بچه ها برگزار بشه برای همین هم پسر من امروز کلی خوش تیپ کردش بعدشم راهی مهد شد وقتی نگاش می کردم دلم ضعف می رفت اینقدر بوسیدمش که صداش در اومد چی کار کنم دست خودم نیست وقتی اون صورت مثل ماهشو مبینم از خود بیخود میشم پسرم امروز مثل یه دسته گل شده بود با اون صورت مثل ماهش با اینکه صبح خواب آلود بود وقتی بهش گفتم آرتین می خوام ببرمت پیش آوا و پارسا کلی سرحال شد پسر گلم امیدوارم که تو جشن بهت خوش بگذره این دومین یلدای با هم بودنمون هست و من از وجودت تو لبریز عشقم یلدات مبارک عمر مادر     ...
29 آذر 1391

عاشقتم عروسکم

نفس مامان عاشـــــــــــــــــــقــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــــم من عاشق يهويي بوس دادن هاتم من عاشق لحظه شير دادنهاتم من عاشق تقليد كردنهاتم من عاشق عطر تنتم من عاشق نگاه عاقلانتم من عاشق لحظه خوابيدنتم من عاشق مادر بودنم جوجوي ماماني من عاشق كل وجودتم عشق من ...
28 آذر 1391

دلم...

  دلم نه عشق ميخواهد ‚ نه دروغ هاي قشنگ ‚ نه ادعا هاي بزرگ ‚ نه بزرگ هاي پر ادعا ‚ دلم يك فنجان قهوه داغ ميخواهد و يك دوست ‚ كه بشود با او حرف زد و بعد پشيمان نشد ... . ...
20 آذر 1391

تولد مامان مژگان

تهران از سه شنبه بخاطر آلودگی هوا تعطیل شد وای خدا چه ذوقی کردم بیشتر از همه به خاطرپسر کوچولوم آرتین  که میتونم چند روزی پیشش باشم بعد از مشورت با مامان و بابا تصمیم گرفتیم راهی شمال بشیم جاتون خالی رفتیم نمک آبرود چه هوای خوبی بود خیلی خوش گذشت از همه مهمتر اینکه تولدم بود  اونجا تولد برگزار شد وقتی کیک رو آوردیم اگه بدونین آرتین چی کار کرد الهی من قربونش برم شروع کرد به فوت کردن بعدشم برام تولدت مبارک خوند ای خدا تولد به این قشنگی تو زندگیم نداشتم پسرم داشت برام آواز می خوند تازه به همه می گفت دشتا بالا یعنی دستا بالا خلاصه آرتین همه رو به وجدآورده بود من و پدرش که دیگه جای خود داریم البته خاله مریم هم داشت بر...
19 آذر 1391

خواندنی

کم باش...واصلا نگران گم شدنت نباش... اونى كه اگه كم باشى گمت ميكنه همونيه كه اگه زياد باشى حيفت ميكنه.. سعى نكن متفاوت باشى فقط خوب باش.. اين روزهاخوب بودن به اندازه ى كافى متفاوته...!     دعا میکنم زیر این سقف بلند روی دامان زمین هرکجا خسته شدی،یا که پر غصه شدی دستی از غیب به دادت برسد و چه زیباست که آن دست خدا باشد و بس       گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ولی گوشهایم دیگر طاقت       فریادهای تو را ندارد.       کمی با من حرف بزن...   ...
6 آذر 1391